شبکه اجتماعی گردشگری تیشینه دوست گرامی برای آشنایی با گشت و گذارهای دیگر دوستان از شبکه اجتماعی تیشینه دیدن کنید. مشاهده شبکه اجتماعی گردشگری تیشینه آدینه منفرد گزارش خطا ایروانجاذبه فرهنگیتاریخیموزهموزه هاموزه سرگئی پاراجانفپاراجانف دیوانهها هم صاحب موزه میشوند!به گزارش خبرنگار ایسنا، هماکنون در شهر ایروان (یروان) پایتخت جمهوری ارمنستان، خانه - موزهای در محلهای قدیمی بر فراز تپهای مشرف به استادیوم ورزشی این شهر قرار دارد که خود نفس ایجاد آن نیز بخشی از زندگی عجیب و متلاطم یک هنرمند عاصی را نمایندگی میکند.این خانه که حالا به موزهای متفاوت برای تبلیغ هویت ارمنی در چشم و ذهن سفرکنندگان به ایروان تبدیل شده است، هرچند نامش خانه - موزهی پاراجانف است اما او حتا یک شب هم زیر سقفهای این خانه نزیسته است؛ چون زلزله و سرطان این امکان را به او و دوستدارانش نداد.درواقع وقتی حین فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، دولتمردان جمهوری ارمنستان تصمیم گرفتند که از هنرمند شهیر خود دلجویی کنند و برای او در موطن نژادیاش خانهای بسازند، زلزله در روند احداث آن وقفهای دو ساله ایجاد کرد.درنهایت هم وقتی خانه برای زیستن آماده شد، پاراجانف روی تخت بیمارستان با بیماری سخت و جانفرسای سرطان دست و پنجه نرم میکرد و درنهایت هم نشد که از بیمارستان به خانه برود. در کل میتوان گفت که مفهوم «مرگ» در تمام طول زندگی پاراجانف نیز نقش تعیینکنندهای داشت.اینگونه شد که پس از دفن پیکر پاراجانف، خانهی او با اشیایی آراسته شد که او در دوران مختلف جنون هنری و زندگی پرتنش خویش، به خلق آنها پرداخته بود.«پاراجانف» در واقع انسانی مهارناشدنی بود که اولا در شرایط فقر، هدیههایی را که باید به دوستان و اقوام اهدا میکرد، با استفاده از هنر بازیافتی یا هنر جدید یا حتا صنایع دستی با استفاده از اشیاء و لوازم سادهی زندگی روزمره خلق میکرد، دیگر اینکه در این خلق اثرها، ساختار حاکم بر جامعه را باز به چالشهای عمیقی میکشید که گاه طنزهای تلخ آنها، از هر سلاحی گزندهتر بود.او با مفهوم آزادی و مرگ در سیستم کمونیستی هم بازی میکرد و رساترین فریادها را در قالب حرکتهایی بهظاهر کُمیک خلق میکرد. یکبار مراسم تشییع و تدفینی برای خود در شهر ترتیب داد؛ درحالیکه با پای خویش، کنار ماشین حامل جنازهی ساختگیاش حرکت میکرد. یکبار هم در زمانی که گروهی از خبرنگاران قرار بود برای انجام مصاحبه به اقامتگاهش بروند، با صحنهای مواجه شدند که او درون تابوتی خوابیده و به پرسشهای آنها تا پایان، باجدیت پاسخ میگفت.این خانه - موزه گویای آن است که دیوانهها هم میتوانند صاحب موزه شوند! ارسال مطالب بیشتر
دیوانهها هم صاحب موزه میشوند!به گزارش خبرنگار ایسنا، هماکنون در شهر ایروان (یروان) پایتخت جمهوری ارمنستان، خانه - موزهای در محلهای قدیمی بر فراز تپهای مشرف به استادیوم ورزشی این شهر قرار دارد که خود نفس ایجاد آن نیز بخشی از زندگی عجیب و متلاطم یک هنرمند عاصی را نمایندگی میکند.این خانه که حالا به موزهای متفاوت برای تبلیغ هویت ارمنی در چشم و ذهن سفرکنندگان به ایروان تبدیل شده است، هرچند نامش خانه - موزهی پاراجانف است اما او حتا یک شب هم زیر سقفهای این خانه نزیسته است؛ چون زلزله و سرطان این امکان را به او و دوستدارانش نداد.درواقع وقتی حین فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، دولتمردان جمهوری ارمنستان تصمیم گرفتند که از هنرمند شهیر خود دلجویی کنند و برای او در موطن نژادیاش خانهای بسازند، زلزله در روند احداث آن وقفهای دو ساله ایجاد کرد.درنهایت هم وقتی خانه برای زیستن آماده شد، پاراجانف روی تخت بیمارستان با بیماری سخت و جانفرسای سرطان دست و پنجه نرم میکرد و درنهایت هم نشد که از بیمارستان به خانه برود. در کل میتوان گفت که مفهوم «مرگ» در تمام طول زندگی پاراجانف نیز نقش تعیینکنندهای داشت.اینگونه شد که پس از دفن پیکر پاراجانف، خانهی او با اشیایی آراسته شد که او در دوران مختلف جنون هنری و زندگی پرتنش خویش، به خلق آنها پرداخته بود.«پاراجانف» در واقع انسانی مهارناشدنی بود که اولا در شرایط فقر، هدیههایی را که باید به دوستان و اقوام اهدا میکرد، با استفاده از هنر بازیافتی یا هنر جدید یا حتا صنایع دستی با استفاده از اشیاء و لوازم سادهی زندگی روزمره خلق میکرد، دیگر اینکه در این خلق اثرها، ساختار حاکم بر جامعه را باز به چالشهای عمیقی میکشید که گاه طنزهای تلخ آنها، از هر سلاحی گزندهتر بود.او با مفهوم آزادی و مرگ در سیستم کمونیستی هم بازی میکرد و رساترین فریادها را در قالب حرکتهایی بهظاهر کُمیک خلق میکرد. یکبار مراسم تشییع و تدفینی برای خود در شهر ترتیب داد؛ درحالیکه با پای خویش، کنار ماشین حامل جنازهی ساختگیاش حرکت میکرد. یکبار هم در زمانی که گروهی از خبرنگاران قرار بود برای انجام مصاحبه به اقامتگاهش بروند، با صحنهای مواجه شدند که او درون تابوتی خوابیده و به پرسشهای آنها تا پایان، باجدیت پاسخ میگفت.این خانه - موزه گویای آن است که دیوانهها هم میتوانند صاحب موزه شوند!