در میان مردم کهگیلویه وبویراحمد اشعار حماسی شاهنامه فردوسی از جایگاه خاصی برخوردار است. شاهنامه خوانی برای هر فرد علاوه بر جذابیتهای اقناعی امتیاز خاصی نیز دارد.
معمولاً افراد شاهنامه خوان تمامی ابیات و صحنههای نبرد را از حفظ میخوانند. سعی شاهنامه خوان بر آن است که شنونده را در فضای خیالی صحنههای شاهنامه قرار دهد.
از این رو شاهنامه خوان در این راه کوشش بسیار دارد. این ادب شفاهی مورد علاقه زن و مرد کهگیلویه و بویراحمد است و معمولاً شبهای دراز زمستان را با برنامههای شاهنامه خوانی سپری میکنند.
این علاقه از قدیم الایام به گونه ای بوده است که نام بسیاری از مکانها و جاهای استان را با نامهای مندرج در شاهنامه نامیده اند. به نظر میرسد زندگی عشایری همراه به همه کشمکشهای آن و محیط جغرافیایی کوهستانی و صعب و سختیهای آن از یک سو و تلاش افراد با سواد در حفظ هویت ملی خود از سوی دیگر انگیزهای قوی برای حفظ ادبیات شفاهی در قالب اشعار شاهنامه و بصورت شفاهی و شنیداری بوده است.
زیرا بسیاری از شاهنامه خوانان هم اکنون نیز فاقد سواد خواندن و نوشتن هستند. از دیگر ادب شفاهی در استان باید از تک بیتیها و یا دو بیتیهای مرسوم با مضامین عاشقانه یاد کرد.
یار و دوست، تفنگ و اسب محورهای اصلی در میان شعر شاعران است که به همراه کوه و دشت و صحرا و بهار و چشمه ساران و بطور کلی طبیعت و محل زندگی و ارزشهای مورد قبول یا هنجارهای اجتماعی مضامین شعری ادب شفاهی را بعد از شاهنامه خوانی شکل میدهد.
بطور مثال چند بیت از این اشعار را در ذیل بیان میکنیم.
مو وساورز نی روم دیلگون دیاره دیلگون جی دلبره دل تاب نیاره من به کوه ساورز نمیروم زیرا دیلگون پیدا است.
دیلگون محل سکونت دلبر است و از این رو دل طاقت دیدن دیلگون را ندارد.
هر چی دارم قربونت غیر از تفنگم تفنگم مال دولت سی روز جنگم
ای دلبر همه چیز من فدای تو غیر از تفنگم زیرا تفنگ سرمایه ای است و در روز جنگ به درد میخورد.
از دیگر جلوههای ادب شفاهی در کهگیلویه و بویراحمد قصهها و ضرب المثل هاست. قصهها علاوه بر پرورش خیال کودکان و سرگرمی بزرگان جنبههای آموزنده آن بیشتر مورد نظر بوده است.
معمولاً تنبلی و سستی و بیکاری را مذموم داشته و ظالم و ظالم پرستی را مورد نفرت قرار داده است. در این قصهها سعی شده است تا روحیه جوانمردی، عدالت خواهی و گذشت و ایثار و کمک به هم نوع و بویژه اقوام و خویشان تقویت شود.
اگر چه جنبههای منفی نیز در این داستانها پیدا میشود لیکن از نظر آموزشهای مرسوم بسیار آموزنده بوده اند. داستانهایی مثل شاه عباس در لباس درویشی، پادشاه سخاوتمند و عدالت انوشیروان در عدالت خواهی و داستانهای فهلو و فندین در مذهب بیکاری درسهای آموزنده برای جامعه ای است که در آن آموزشهای کلاسیک مرسوم نبود .
قصه هایی همچون وصیت پدر به فرزند، سزای نیکی، داد و بیداد، زن برادر، یک مشت نمک، وصایای اسکندر، سرگذست فایز دشتستانی، احمد بی غم، آدم کم شانس، هفت برادران، افسانه دیو و هفت دختر، جغد داور، مکر روباه، باغبان و شغال، غول و آسیابان، بز و میش، شکارچی و دیو، روباه، کوزه گر، گربه و روباه، قدرت موش، در این استان رایج هستند که تنها نمونه هایی از صدها قصه است.
ضرب المثلهای معروفی است که درزبان مادری مردم کهگیلویه آمده وبه اشکال وصوردیگردرفرهنگهای دیگرهم نقل شده است."آنچه درعالمه درآدمه"یعنی خصوصیات فرهنگی وغیرفرهنگی یک انسان به عنوان نمونه از انباءبشری باشدت وضعف واشکال مختلفی که متاثر ازمحیط وشرایط وتربیت باشدبرای انسانهای دیگرقابل درک وفهم میباشد.ضرب المثل شایدبه تصورعده ای کلمات پیش پاافتاده بحساب آید،درحالی که ضرب المثلها استنتاج واستخراج سخنان خردمندانی است که درقالب امثال،اصطلاح کنایه واستعاره به حکمت وپندواندرزوکلمات قصوردرطول تاریخ یک قوم به مقتضای شرایط،ابداع وسینه به سینه نقل وجزفرهنگ آن قوم میباشد.کتاب ضرب المثلهای کهگیلویه که بقلم آقای کرم اله رضایی است قریب اتفاق ضرب المثلهای رایج رادرکهگیلویه به نگارش درآورده که بسیار زیباوقابل ستایش است
آبادی واویه:آب ابادانی است
آدم خش حساب شریک مال مردمه:توصیه وسفارش به خوش حسابی
آدم گسنه برده ایکوزنه:قدرنعمات خداردانستن
آدم زهله ترو دو دف ایمیره:نکوهش روحیه بزدلی وترسویی
آردل بهتم والک اویختم:عدم ادعا
اسیو وگیه:رعایت نوبت
آش نخرده ودهنه سوته:استفاد ه وبهره نبردن
ا جاهلی تاپیری ،اپیری تاکی:ترک اشتباهات وخطاهای جوانی
از اسب ورهسیم از اصل نوهسیم:احترام به افراد با اصل ونسب
او زر که:اب زیرکاه
اربیز وقیلون ایگوی دوسمه داری:کسی که عیب خود رانمی بیند وعیب دیگران را ...
دوره گند وپیشه:زمانه وعصرمصدریت آدمهای نالایق است
دزنگرفته پادشایه:هدایت وارشاد مردم ازخوداری ازافتراء وتهمت به افراد دیگر
ریش وقیچی دس خته:تفویض اختیاربه بزرگان
سگ صحابش نیشناسه:بمعنی درهم بودن اوضاع واحوال اجتماعی.بصورت سگ درسگ هم میگویند
سگ درهونه صحابش شیره:بیان حالت جرات وشهامت ناشی ازپشت گرمی قوم وایل وتباراست
شیره یا روه:جویاشدن توفیق یاعدم توفیق کسی است که برای انجام کاری رفته است که اگه انجام شدشیر ونشد روه
صدتانه ایبره سر او وتشنه ای ورگردنه:کنایه از افراد زرنگ وهوشیاره که بسلدگی کسی حریفش نمیشود
عقل هرچه بو بهتره از عقل آدمه:افرادی که بدون ادعاکارهای عقلانی انجام میدهند وعاقلان متعجب میشوند
عقل که نبو جون درعذابه:بقول خواجه عبداله انصاری(انراکه عقل دادی چه ندادی وانرا که عقل ندادی چه دادی
گسنه ایمون نداره:کسی که گرسنش باشه ایمان ندارد(Com)کم
کم بجه همیشه بجه:تعادل درخرج ودخل
گپ راسته وبچه بشنف:زیرکی افراد بزرگ که نیات خود را پنهان میدارند ودرلفافه میگویندکه برای افراد عوام اسان نباشد
کوش کهنه دربیابان نعمته:غنمت داشتن درشرایط عسرت وتنگدستی
گله حالوخرزایه:هشدارواخطارنسبت به روشن کردن مواضع وشرایط میباشد
مغزخرخه:فکرخود رابکارنینداختن
موسی تنم تو سی کی:من خودم رابرای توخراب میکنم توچرابفکرخود نیستی
مه سرته من اسیو سفید کردی:حالت انتقاد ازرفتارغیرمنطقی افرادکهنسال
مه هف ماهه وگیراومدی:افراد عجول وکم حوصله
مه کاروان سرایه:انتقادارافرادی که سرزده واره منزل کسی میشوند
مهمون تیه مهمون نداره صحاب هونه تیه هردوتاش:اشاره به افرادی که وجود خودشون تحمیلی است درحالی که همراهشان هم کسی هست
مهمون دیرمجال شمش وخشه:اشاره به روحیه بی تفاوتی وبی کفایتی است
نه گفترمال وبوی نه کچلوی قافله:اشاره به زحمات زیاد بزرگ ایلی که بعهده ریش سفیداست وکچکترین عضو قافله
نوکری ارزونه واقایی گرونه:ازادگی بدون قید وشرط زیردستان وهزینه گرانی زندگی روسا وبزرگان
نه شنبد گوربرون:اشاره است به وقت گل نی
ولرگفتن بفرما،پاو گیوه اومه
هرکی قهرکه خشه بی بهرکه:صبروتحمل درمسائل اجتماعی
هرکه دیرتراومه دیرترایخره:رعایت نوبت
هردوکره یه خرن:هردومثل هم هستن روی این حساب نکن
هردس یه پهلینه ایخارنه:هرکس به تیره وایل خود وابستگی داره
هرنی هرنی گانه ایارم خره نی:کاربدون برنامه
یوکه پای تو دونه سرمو نونه:تعریف وتمجیدی است ازبزرگان که عقل وتشخیص شما به مرتب بالاتراست
منبع :برگرفته ازکتاب ضرب المثلهای رایج درکهگیلویه بقلم سیدکرم اله رضایی
http://idenakkoraei.blogfa.com/post/51