روستای ده سلم آخرین نقطه انسان نشین
خراسان جنوبی است ، این روستا در جاده
نهبندان به شهداد قرار دارد و شاخصه این روستا نخلستانهای آن است که در کمتر جایی در
خراسان جنوبی دیده میشود.
دهسلم آخرین روستای حوزه استحفاظی
نهبندان است که در مجاورت استان
کرمان قرار دارد.
ده سلم بدلیل نزدیکی به کویر لوت تحت تأثیر آب و هوای آن قرار گرفته و بهمین دلیل تابستانهای خشک و سوزان دارد.
در روستای دهسلم ویژگیهای بارز مناطق کویری متبلور شده و خانههای گنبدی و گلی، نخلستانهای
خرما و ... جلوه هایی از زیباییهای این روستا است ، در گوشه ای از نخلستان خرمای آن و در
بافت قدیم روستا قلعه قدیمی دهسلم قرار دارد که دیوارهای آن هنوز پا بر جا است.
زمینهای زراعی قابل بهره برداری که شامل نخلستان و گندمزار است، در قسمت جنوب دهکده قرار گرفته است و به این ترتیب زندگی ده سلمیها مستقیماً به
خرما و درخت آن مربوط میشود.
شاخههای آن تیرانداز سقف خانه هاست و یا سوخت زمستانیشان، برگهای بافته
...مشاهده کامل متن شده آن سبد و جارو و حصیر و زیرانداز، الیاف تابیده شده آن طنابها، و میوه آن قوت روازنه شان است.
شاید همین امر سبب شده است که ضرب المثلی دارند و میگویند «خین نُه جوون گردن کسی هِه که یک نخلو بُکشه» (خون نه جوان به گردن کسی است که یک نخل را بکشد).
نخلستانهای این روستا در کنار ماسههای کویر مناظر بسیار زیبایی را خلق کرده است که ارزش سفر کردن و دیدن را دارد .
اهالی روستا درخت خرما را «مُک» (mok) مینامند ، در نوروز از هر درخت بارور خرما که پاجوش (نهال) نامیده میشود شاخههای چندی جدا کرده در زمین میکارند و هر 6 روز یکبار آب میدهند تا ریشه بگیرد، 5 سال طول میکشد تا درخت خرما بارور شود ، در اسفند ماه خوشههای نر را از درخت میچینند و در نیام درختهای ماده میگذارند، هر درخت نر برای بارور کردن 50 درخت ماده کافی است.
اوایل فروردین خرما خوشه میگیرد ، پس از چندی این خوشهها تبدیل به دانههای ریزی میشوند که آنرا «خاره ریز xare riz » مینامند ، خاره ریزها هم مبدل به «شکم پاره» میگردند ( در این مرحله یک طرف خرما باز میشود ) در تیر ماه هنگامی که دانههای خرما زرد رنگ میشوند آنان را «خاره زرد» مینامند و یکماه بعد با سرخ شدن سر دانهها به آنها سر پخته میگویند و در مهرماه که خرما کاملاً رسید آنرا میچینند.
در ده سلم حدود 40000 نخل وجود دارد که 20000 تای آن متعلق به اهالی روستائی اطراف ده سلم مثل نه بندان، چهار فرسنگی ، شاه کوئی و کوه استندی است که در فصل خرماچینی هر کدام از اهالی روستاهای نامبرده که در ده سلم خرما دارند به ده میآیند تا از محصول خود بهره برداری کنند.
در خرما چینی 2 تا 3 نفر بکار گرفته میشود ، شخصی که بالای درخت میرود به همراه خود چادر و طناب نیز میبرد، یک سر طناب را به کمر خود میبندند و سر دیگر را به درخت قلاب میکند تا کار بالا رفتن از درخت را تسهیل نماید.
چادری هم به کمر خود میبندد و با اره ای که بدست دارد خوشه خرما را جدا کرده درون چادر میریزد و سپس آنرا توسط طنابی به پائین میفرستد. پس از آکه کار خرما چینی تمام شد خرما را داخل حلب میریزند و با دست محکم میفشرند تا دانههای خرما بهم بچسبد سپس در حلب را میبندند.
بانوان فقط در دانه چینی و جمع کردن خرما شرکت دارند و بقیه کارها با مردان است. در فصل خرماچینی همه آنهائی که نخل دارند در چیدن خرما شرکت میکنند.
در مورد وجه تسمیه روستای دهسلم در اسناد و حافظه تاریخی مردم نقل و قولهای متفاوتی ثبت و ضبط شده است.
عده ای بانی آن را پسر فریدون میدانند ، برخی نیز بر این عقیده اند که این روستا نام خود را از یکی از سرداران ابومسلم خراسانی گرفته و وی در زمان خلافت یزید، حکمران خراسان و سیستان بوده و نامش سلم بن زیاد بوده است ، عده ای از اهالی روستا نیز معتقدند که در ابتدا دو برادر به نامهای سلم و تور، قناتهای این روستا را آباد کردند که دهسلم کنونی را سلم آباد کرده و به ده سلم معروف شده و تور هم روستای تور را آباد کرده که در منطقه شاهکوه واقع شده که فاصله چندانی با هم ندارند.
روایت دیگری نیز بر این مضمون وجود دارد که اولین نفری که قنات این منطقه را آباد کرده، احتمالا نامش سلم، سلیم یا سلطان بوده که این روستا به نام دهسلم مشهور شده است.
با استناد به نوشتههای جهانگردان، به ویژه جغرافی دانان قرون وسطی که در نوشتههای خود از دهسلم نام برده اند ، در مییابیم که آبادی بزرگی بوده و کانالهای آب و بازارهایی داشته است.
شغل اصلی مردم در این روستا پرورش شتر است و به دلیل این که قنات روستا نسبت به روستاهای دیگر پر آبتر است، کشاورزی نیر رونق زیادی دارد و علاوه بر خرما، گندم، جو و پنبه هم در آن کشت میشود.
پیرمردان قدیمی ده میگویند که در گذشته «ده سلم» 12 قنات داشته ولی امروزه از آن 12 قنات فقط دو قنات آب دارد و بقیه خشک شده اند این دو کاریز عبارتند از «ده سلم» و «غریب کُش» که هر دو آبشان شور است و در یک نقطه بیکدگر متصل میشوند و آب آشامیدنی مردم نیز از همین کاریزها تأمین میشود.
آب از مظهر قنات مستقیماً بداخل کشتزارها میرود و هیچگونه سدّی در برابر آن ایجاد نمیشود ، هر فردی که نوبت آب را دارد، بمدت دلخواه مستقیماً آب را از قنات به کشتزار خود میبرد.
گردش آب 12 روزه است یعنی در هر 12 روز هر کشاورز به نسبت مقدار زمینی که دارد از آب سهم میبرد.
آب این قنات بیشتر به مصرف کشاورزی وشست و شو میرسد، و بعلت شوری آب کمتر به آشامیدن آن رغبت میکنند. برای تأمین آب آشامیدنی از راههای گونه گونی بهره میگیرند که یکی از آنها ایجاد آب انبارهای بزرگی است که خودشان به آن «حوض» میگویند.
آب انبارها دایره ای شکل هستند و پوشش گنبدی دارند عمق آنها بین 5/2 تا 3 متر است و در حدود 7 پله میخورد.
هنگام ریزش باران و جریان سیل راه آبی دارد که آب را بداخل آب انبار هدایت میکند و پس از آنکه آب انبار پرشد راه آب را میبندند و به وقت بهار و تابستان از آب آن استفاده میکنند.
بغیر از مصرف آشامیدن هرگونه مصرف دیگری را از آب انبار گناه میدانند ، برای نگهداری و حمل آب آشامیدنی از مشک استفاده میکنند.
چون ده سلم بعلت واقع شدن در کرانة کویر آب و هوای گرمسیری دارد و از طرفی علوفه برای خوراک دام باندازة کافی در دسترس نیست دام داری چندان رواجی ندارد و هر خانواده برای مصرف شخصی خود از فرآوردههای دامی، چند رأس گاو و گوسفند و بز دارند.
چوپانی که برای همین کار اجیر میشود گوسفندان و بزها را به مراتع و کوهپایههای پیرامون ده میبرد، ولی به گاوها علوفة دستی میدهند و همیشه آنها را در ده نگهداری میکنند.
چوپانها بیشتر از مردم دهکدههای دیگر هستند، زیرا که ده سلمیها به این شغل چندان راغب نیستند و کشاورزی را بیشتر میپسندند. هرچوپان یک پسر بچه بنام «مِهلاک Mehlak » همراه خود دارد وبا مهلاکش میتواندتا حدود 300 دام را نگهداری کند.
وقتی چوپان تازه ای میگیرند چوبی را که با روغن آغشته اند و به آن «القج = alqac » میگویند به طرف قبله پرتاب میکنند و با انجام این عمل پیمان یک ساله با چوپان میبندند.
اگر چوپانی در وسط سال پیمان خود را بشکند، هیچگونه مزدی برای کاری که در عرض چندین ماه کرده است به او تعلق نخواهد گرفت ولی اگر تا یکسال توانست بخوبی از عهده انجام کارش برآید او را برای همیشه نزد خود نگاه میدارند.
خانههای روستا در شمال دهکده و مجتمع میباشد. البته در گذشته دهکدة قلعه ای وبرج وباروئی داشته ، ولی بعلت یورشهای متعدد بلوچها قلعه ویراند گشته وساکنینش به شمال ده روی آورده و خانههای خود را در همانجا بنا کرده اند ولی این بار دیگر قلعه وبرجی نساخته اند .
خانهها معمولاً از یک حیات چهار گوش که در دویا سه جانب آن اطاقهائی برای نشیمن وانبار وآغل دارد ، تشکیل میشود.هر خانه دارای یک ایوان با طاق هلالی است که یک طرفش باز است و طرف دیگر هم به یک خارخانه منتهی میشود.
ایوان را در فاصله دو اطاق میسازند و در اطاقها به آن باز میشود. ایوان را «خم = zam یا سوفه = sufe » میگویند، و تابستانها در آن زندگی میکنند.
اطاقها مربع شکل ، با سقف گنبدی هستند و هر اطاق چندین نورگیر و پنجره دارد. قسمتی از کف اطاق را گود میکنند تا بتوانند در آن بخاری آهنی را جاسازی نمایند و یا آنکه از آن بعنوان آتشدان استفاده کنند.
خارخانهها : خارخانهها را برای خنک نگهداشتن ایوان میسازند ، خارخانهها عبارتند از یک درگاه که در دیوار تعبیه شده، تیرهای خرما راکه به شکل اریب به پشت درگاه تکیه میدهند و بعد رویش را با شاخههای خشک خرما و خارهای بیابان میپوشانند، و چاه کوچکی هم پشت خارخانه میکنند که هر ساعت یکبار آب از آن کشیده و بروی خارها میپاشند، تا در نتیجه بادی که میوزد از بین خارهای مرطوب گذشته سبب خنکی هوا شود.
آشپزخانه :
آشپزخانه را «تندور خانه = tandurxane » میگویند و اطاقی است که یک طرف آن را بشکل سکو بالا آورده اند و تنور را در این قسمت جای داده اند.
برای ساختن تنور ابتداء زمین را به عمق 60 سانتیمتر کنده و بعد به مقدار کافی خشت پیرامون آن ا زداخل چیده و رویش را گل اندود نموده وسپس آتش درون آن میافروزند، تا گل خودش را خوب بگیرد و نان به دیوار تنور نچسبد.
در طرف دیگر مطبخ اجاق «کورُش = kowrows » قرار دارد.
حیاط:
حیاط خانهها اکثراً مربع شکل هستند و به آن سِرا sera میگویند. کف حیاط را با کاه گل اندود میکنند. در یک گوشه سرا پلکانی دیده میشود، که به بام میرود، در زیر پلکان اطاقک کوچکی است که «تَلْخَر = talqar » نامیده میشود و از آن برای نگهداری بره و بزغاله استفاده میشود.
در ورودی خانه معمولاً به راهرو کوتاهی باز میشود، که در دو طرف آن اطاقهائی قرار گرفته و طرف دیگر راهرو به حیاط منتهی میشود.
تنها ماده ای که برای ساختن بنا بکار برده میشود خشت است. بغیر از خشت و گل، از چوب خرما هم برای زدن سقفهای مسطح استفاده میشود.
مهمترین صنعت دستی ده سلمیها بافتن گلیم و حصیر است، و در بیشتر خانهها یک دار گلیم بافی دیده میشود. گلیم بافی کار زنهاست و گلیمهائی که بافته میشود بیشتر برای مصرف داخلی است.
گلیم را بیشتر از پشم شتر و گاهی هم از پنبه میبافند. اگر با پشم بافته شود، از پشم بدون رنگ آمیزی استفاده میشود. ولی اگر با پنبه بافته شود، آنرا برنگهای یاد شده رنگ میکنند.
بافتن حصیر برای پوشاندن کف اطاق، و ظروف حصیری از دیگر کارهای دستی ده سلمیها است. نحوة بافتن ظرفهای حصیری چنین است، که ابتداء برگهای نازک خرما را که (پیش دل = p is del ) میگویند از شاخه جدا میکنند، بعد آنرا در آفتاب میگذارند تا خشک شود.
برگهای خشک شده را بمدت یکساعت در آب خیس میکنند و در دستههای 9 تائی مثل گیس شروع به بافتن میکنند، تا بحد معینی که میخواهند برسد. چندین بافتة بهمین شکل را با سوزن بلندی که نخی از برگ خرما دارد بیکدیگر وصل میکنند، تا بشکل دلخواه مثل زنبیل برای نهادن خرما و «قورت دون = qurtdun » برای گذاشتن کشک در آید.
منبع:
http://www.ichodoc.ir/
http://www.skchto.ir/
http://www.negahmedia.ir/
http://www.yjc.ir/
http://www.ghatreh.com/