روستای هره دشت در کوهپایههای جبهه شرقی کوههای
تالش قرار دارد و مشرف به جلگه لیسار و دریای خزر است. وقتی از جنگل به روستا نزدیک میشوید، درختهای جنگلی به تدریج جای خود را به درختهای باغی میدهند.
روستا مجموعه ای از کلبهها و زمینهای اطرافشان است که حصاربندی شده اند. به نوعی میتوان گفت، چیزی شبیه به یک باغ ، هر کلبه را در بر گرفته است. کلبهها شیروانیهای سفالی دارند و در بعضی موارد آنقدر بزرگ ساخته شده اند که به خانههای شهری شباهت زیادی پیدا میکنند.
با اینحال اکثر کلبهها کوچک هستند. سقف خانه اسکلت چوبی شیب داری دارد که بر روی آن شیروانیهای سفالی قرار گرفته اند. دیوارهای بیرونی خانه نیز سفید کاری شده اند و اکثر پنجره ها، نرده ها، درها و ستونهای
ایوان با رنگهای آبی خالص و سبزخالص رنگ آمیزی شده اند.
تزئینات و مصالح به کار رفته در نمای بیرونی کلبه ها، نوعی قشربندی را تداعی میکند. برخی کلبهها بزرگتر هستند، درب و پنجرههای آلومینیومی دارند و از مصالح شهری مثل سنگ مرمر در ساختن نمای بیرونی خانه استفاده شده است و برخی دیگر کوچک هستند و چهره ای کاملاً روستایی دارند.
این میتواند دلیل بر متمکن بودن برخی و متوسط الحال بودن برخی دیگر باشد. با اینحال پراکندگی این نوع
...مشاهده کامل متن کلبهها طوری است که نمیتوان روستا را به محلههای مشخص اعیان نشین و غیره تقسیم کرد.
اگر شانس با شما یار باشد و به داخل یکی از این خانههای روستایی برا ی صبحانه دعوت شوید مسحور چیدمان زیبای داخل خانه خواهید شد، علاوه بر کلبه ای که محل اقامت خانواده هاست، نمونه کومه عشایر تالش که پیش از این ذکر آن رفته است نیز در روستا وجود دارد، با همان شکل و شمایل و تقریباً با همان کاربری.
اغلب داخل کومه با موکت و زیلو مفروش شده و در بخش انتهایی آن اسباب و اثاثیه صاحب خانه، با نظم و ترتیب چیده میشود ، با اینکه مردم روستای هره دشت به گویشی تالشی تکلم میکنند و عشایر آهاربهار و گلین داغی ارتفاعات بالا به گویشی از زبان ترکی صحبت میکنند ، وجود عناصر فرهنگی مشترکی از قبیل همین کومه، فرض هم قوم بودن این دو گروه را قوت میبخشد.
فرضی که با تیپ چهره و اندام شبیه به هم، مذهب، سنن و مراسم مشترک این دو گروه، بنظر میرسد که به واقعیت نزدیک باشد.
روستای هره دشت یک روستای دهقانی است که با توجه به نزدیکی به کوههای تالش ر وجود شغل دامداری نیز در آن محتمل است.
در ییلاقات لیسار
دستههای کوچک چندتایی کومه ها، به تناوب، در بخشهای مسطح دامنهها و در نزدیکی منابع آب (چشمه ها، جویبارها و ...) دیده میشوند. مثلادر دامنه غربی گلین داغی که یک جویبار پرآب از آن میگذرد، تعداد کومهها به زحمت از عدد انگشتان دست فراتر میرفت و حتی مردم این منطقه، با بلوکهای سیمانی و مصالح ساختمانی ساده ای از این دست، روی محوطه مسطح آن حوالی، اتاقهای نسبتاً بزرگی ساخته اند که از آنها به عنوان آغل و یا انباری استفاده میکنند.
در مقابل، در شرقی گلین داغی که چشمه کوچکی جاری بوده و زمین شیب نسبتاً بیشتری داشت، چیزی نزدیک به پنچ یا شش کومه دیده میشود. پس احتمالا تعداد کومهها و حتی محل استقرار آنها به دوری و نزدیکی از منابع آب و وسعت زمینهای کم شیب بستگی مستقیم دارد.
گله هایی که با چوپان به چرا رفته میروند، فقط بزها و گوسفندها را شامل میشوند اما گاوها در محوطه اطراف کومهها رها بوده و هیچ کس آنها را هدایت نمیکند.
گله هایی که در فاصله بین کومهها (تقریباً دور از محل استقرار کومه ها) دیده میشود، چوپانهای مرد داشته و دستههای بز و گوسفندی در محوطه اطراف کومهها توسط یک زن و یا چند کودک، چرانده میشوند.
شاید قاعده بر آن است که گوسفندها و بزها، صبحها توسط زن خانوار و یا چند کودک (به معاونت هم) و در محوطه اطراف محل اقامت خانوار چرانده شوند و عصرها با دو یا سه نفر چوپان مرد، به مراتع دورتر فرستاده شوند.
بیشتر گوسفندهای گلهها پشم چینی شده ولی تمام پشم گوسفند چیده نمیشود، گوسفندها در نوارهای موازی که از دور گردن آغاز میشد و تا روی شکم ادامه پیدا میکرد، پشم چینی میشوند.
شاید آب و هوای متغیر منطقه تالش و ارتفاعی که عشایر این منطقه در آن ساکن هستند، باعث میشود که گله دار در چیدن پشم گوسفندها احتیاط بیشتری از خود نشان بدهد تا مبادا در اثر یک سرمای ناگهانی بخشی از گله تلف شود.
و البته این نوع پشم چینی میتواند یک جور تفنن هم باشد. چیدن پشم گوسفند در نوارهای موازی، نوعی نقش و نگار دادن به حیوان است که میتواند جنبه تزئینی هم داشته باشد.
عشایر این منطقه علاوه بر گوسفند، بز و گاو که حیوانات مولد گوشت، لبنیات، پشم و پوست هستند، یک گله اسب و قاطر هم دارند که بنظر میرسد احتیاجات آنان به حیوانات بارکش را تأمین میکند.
با اینحال شما در حین پیاده روی در جادههای خاکی مسیر، بارها موتور سیکلت سوارانی را خواهید دید که ظاهر محلی داشته و در حین تردد و یا حتی حمل بارند. از آنجا که عشایر این منطقه در محیطی کوهستانی ساکن شده اند، به نظر میرسد که از موتور سیکلت به جای حیوانات بارکش استفاده میکنند.
کومههای عشایر این منطقه (که نوعی سیاه چادر به حساب میآیند) بر روی یک محوطه مستطیل شکل با ابعاد تخمینی5 متر در 3 متر بر پا میشوند. اسکلت کومه، چوبی است.
دیواری به بلندی حدود یک متر، با تختههای چوبی، میخ و سایر اتصالات فلزی، روی محیط مقطع مستطیل شکل کومه ساخته میشود. روی این دیوار چوبی، با شاخههای دراز درختان منطقه (که زائدههای آنها بریده شده)، سقفی گنبدی شکل ساخته میشود.
به این صورت که هر شاخه یک ضلع کومه را به ضلع مقابل آن وصل میکند و در شاخه هایی که دو ضلع دیگر را به هم وصل میکند، مثل تار و پود پارچه تنیده میشود (یکی از رو، یکی از زیر)روی این اسکلت چوبی را با مشما و نمد میپوشانند و در بخشی از دیواره چوبی دور کومه، دری یک پاشنه ای تعبیه میکنند (معمولاً در انتهای یکی از اضلاع بزرگ مستطیل).
ارتفاع کومه کمتر از بلندی قد یک انسان است. در حقیقت اعضای بالغ خانوار نمیتوانند در کومه راست بایستند. بنظر میرسد که کارهای روزمره بیشتر در خارج از کومه انجام میشود و از کومه فقط به عنوان یک اقامتگاه و جایی برای نگه داری اسباب و اثاثیه زندگی استفاده میکنند.
جایی که در آن فقط میتوان خوابید، غذا خورد و یا از میزبان پذیرایی کرد.
گویا کومه و محوطه جلوی آن (که در بیشتر موارد مشاهده شده، حصاربندی شده بود و از آن به عنوان آغل احشام استفاده میشد) در مالکیت یک خانوار است. حتی در بعضی موارد، کومه هایی که خالی بودند و تنها اسکلت چوبیشان باقی مانده بود، قفل یا علامتگذاری شده بودند.
این نشان میدهد که اگر خانواری برای مدتی کومه خود را ترک کند، مالکیت کومه، برایشان محفوظ میماند. علت آنکه مصرّانه اصطلاح خانوار را به جای اصطلاح خانواده بکار میبرم این است که امکان دارد در نظام خویشاوندی عشایر این منطقه، صورت خانواده گسترده معمول باشد که دسته بزرگی از افرادی که پیوند خونی با هم دارند را در خود جای میدهد.
این جور خانواده معمولاً شامل چند خانوار است و محتملاً در چند کومه مستقر میشوند.
منبع:http://banbaey.blogfa.com/