این موزه در زمینی به مساحت 1000 متر مربع با یک ساختمان دوبلکس ، فعالیت خود را در سال 1384 در لواسان شروع نمود. این موزه توسط دکتر ناصر هوشمند وزیری که از مجسمه سازان طراز اول ایران میباشد اداره میشود و کلیه هزینهها و ایدهها و خلاقیتی که در آن بکار رفته توسط نامبرده اعمال گردیده و اولین غار موزه خصوصی ایران است.
در مدت 6 سال فعالیت ، دالان هایی در دل کوه حفاری و جهت به نمایش گذاشتن آثار ایشان و ارائه به هنر دوستان آماده گردیده است که هنوز در حال توسعه و تکمیل میباشد.هر کدام از آثار وی بیانگر داستانهای شاهنامه فردوسی و فولکلور ایران و فرهنگ اصیل ایرانی است و شامل بخشهای نمایشگاهی ، بخش کارگاهی ، صنایع دستی ، آموزشی ، نگارخانه و سالن اجتماعات میباشد.
این مجموعه تنها موزه ای است که در آن مراجعه کنندگان میتوانند آزادانه گردش و عکاسی نمایند و دانشجویان رشته هنر میتوانند مستقیما از استاد ایده گرفته و کار ورزی نمایند.
استاد وزیری در مدت بازدید علاقمندان ، در مورد آثارشان توضیحات لازم را ارائه نموده و سعی در اشائه فرهنگ و هنر اصیل ایرانی در بین بازدید کنندگان مینماید همانگونه که خود را وقف این کار کرده اند.در بخش صنایع دستی دختر ایشان (خانم راما وزیری) کارگاه را اداره نموده و کارهای جدید و خلاقانه ای در زمینه سفال ،سرامیک ، نقش برجسته و ... تولید مینمایند که علاقمندان میتوانند از این بخش نیز بازدید نمایند. (این بخش را در حال حاضر کارآفرینان جوان اداره مینمایند)
با توجه به اینکه از استاد وزیری جهت فعالیت در کشورهای دیگر دعوت مینمایند تا در خارج از ایران هم چنین مجموعه ای را راه اندازی نمایند ولی ایشان عاشق ایران بوده و دوست دارند این محل با تمام مجسمهها و آثار هنری در آن که حاصل 50 سال فعالیت نامبرده میباشد در ایران باقی بماند و برای نیل به این هدف بصورت شبانه روزی در این مجموعه کار میکنند.
مجموعهها :
فضای داخلی غار
این قسمت شامل 8 دالان تو در تو میباشد که دیواره اصلی آن از سنگ کوهستان تشکیل شده و لایه ای از بتن آن را پوشش داده است . در مدخل دالان دوم مجسمه ای از رستم ساخته شده که گویی سقف دالان غار را بر روی دوش خود نگه داشته است.مجموعه این دالانها فضای مناسبی بوجود آورده تا بخشی از مجسمههای موجود را به نمایش بگذارد ولی در محل فوق امکان دسته بندی مجزای مجسمهها از لحاظ جنس ساختاری وجود ندارد و مجسمهها با توجه به فضای موجود چیدمان شده است.
سرای بسطامی
این سالن با ظرفیت حداکثر 90 نفرجهت برگزاری سمینارها ، همایشها ، جشنوارههای فرهنگی هنری و گردهمایی انجمنهای ادبی تاسیس گردیده که مجهز به سیستم صوتی و تصویری (ویدئو پروژکتور) میباشد.
گالری
این بخش سالنی است به مساحت 40 متر مربع که جهت نمایش آثار مختلف هنرهای تجسمی به خصوص نقاشی احداث شده که در آن آثار هنری به صورت دوره ای تغییر و تعویض میگردد.
مدیریت این بخش بر عهده خانم رکسانا هوشمند وزیری میباشد.
کارگاه مجسمه سازی
محل ساخت مجسمههای چوبی ، فلزی ، سنگی و ... توسط استاد میباشد که بازدیدکنندگان بدون هیچگونه محدودیتی میتوانند با روند ساخت مجسمهها توسط استاد آشنا شده و سوالات خود را مطرح نمایند.
کارگاه صنایع دستی
این قسمت شامل کارگاه ساخت محصولات هنری سفالین ، لعاب، کوره پخت ، چرخ سفالگری و کارگاه ساخت تابلوهای نقش برجسته میباشد که مدیریت این بخش بر عهده خانم راما هوشمند وزیری است.
فضای باز
یکی از ویژگیهای این موزه تعامل بین آثار هنری وآثار طبیعت میباشد بدین صورت که بازدیدکنندگان در حین بازدید و لذت بردن از فضای طبیعی حاکم بر فضای موزه ، همزمان از دیدن مجسمههای قرار داده شده در فضای طبیعی محوطه و از تلفیق هنر مصنوعی و طبیعی حظ بصری خواهند برد.
بازدید از موزه به گزارش :امید سلیمی بنی
آن سوی لواسان
آخر اتوبان ارتش، آنجایی که تابلوها هشدار میدهند بزرگراه به پایان میرسد، جاده ای کوهستانی، در میان تپههای سرسبز شمال شرق پایتخت، شما را پیچ و تاب میدهد تا میرساند به یکی از زیباترین ییلاقات تهران، لواسان.
توی لواسان زیاد خودتان را معطل نکنید. این شهر امروز پرشده از قلعههای هزار پنجره ای که روی کوههای شمالی آن ساخته شده و چشم انداز زیبای دره را به ازما بهتران فروخته اند.
عوضش، وقتی در بلوار مرکزی این شهر، به سمت شرق میرانید، حواستان باشد جابه جا، وسط بلوار، سرعت گیرهای ایمنی گذاشته اند تا اگر سرعت خودروهای عبوری را نمیگیرند، لابد دل و روده ماشین و ماشین سواران را به حلقشان بریزند.
هنوز نرسیده به انتهای این بلوار، باید به طرف شمال بپیچید، درست تر، شمال شرق، درست سر سراهی که به سمت "کند علیا و سفلی" میرود. درست آخر پارک زیبای لواسان، به سمت شمال شرق، این جاده پرپیچ و خم شروع میشود که پس از حدود 7 کیلومتر به سه راهی بوجان میرسد.
از سه راهی به سمت چپ، تابلو دارد، مشابه همان که در سه راهی کند علیا و سفلی بود: به طرف غار موزه وزیری.
اندکی جلوتر، شاید 3 کیلومتر آنسوی این تابلو، ورودی غار موزه با مجسمههای فراوانش پیداست. مجموعه ای که برای وارد شدن به آن، باید از روی پلی بزرگ و آهنین عبور کرد.
مراقب باشید، جاده تنگ است و یک سو، دره رودخانه ای گود و بی رمق و سوی دیگر، کوهستان و باغات مردم، جای زیادی برای پارک خودرو نیست.
خوشامدگویی بز بالدار
ماشین را همانجا، گوشه کناری، کنار جاده باید پارک کنید. ورودی مجموعه، با مجسمه هایی از بز تک شاخ و بالدار، شیر عظیم بیشه زار و بالاتر، آلاچیقی بر فراز نرده بامی چوبی که از حیاط وسط غار موزه پیداست، به شما خوشامد میگوید.
ورودی این مجموعه، حالا شده است 3 هزار و 500 تومان که نسبت به سایر گالریهای مشابه، به نظر گران میرسد، ولی رسیدن به این سوی خوش آب و هوای تهران، حکم میکند، ورودی را بپردازید و داخل شوید.
در نگاه اول، مجموعه ای درهم و برهم از اشیا و مجسمههای شکیل و وزین در کنار یکدیگر تنیده شده است. اینجا حیاط مجموعه غار موزه وزیری است.
مردمی که برای دیدن این مجموعه میآیند، متعجب از خلاقیتی که در جزءجزء این مجموعه است، کنار آثار میایستند و عکسی به یادگار میگیرند. گاهی از سر خستگی در فضای گروتسک و دوگانه تالار استراحت، مینشینند و به آن بخش از آثار هنری که به عنوان صندلی استفاده کرده اند خیره میشوند و میخندند.
در مقابلشان، مجموعه ای در هم جوش از وسایلی است که هر روز با آن سر و کار داریم، شیر آب.
آبنمایی از جنس صدها شیر آب استیلی در هم تنیده شده، در اول این مجموعه، نگاه مخاطبان را جلب میکند. کمی آن سوتر، میبینید با پسماندهایی مانند بطریهای شیشه ای خالی، قوطیهای فلزی آب میوه و نوشابه و حتی با خردههای شیشه، دیوار، آویز، حجم و اثر هنری ساخته اند.
آدم را به یاد همان باغ معروف سیرجان، باغ سنگی درویش خان میاندازد که با اشیایی به ظاهر بی اهمیت و بی ارزش، اثر هنری ساخته است.
کمی که چشم بگردانید، پیرمردی، خوش صحبت و خوش سیما را میبینید که با ریش سفید، همان دور و برها، با بازدیدکنندگان خوش و بش میکند. او صاحب این باغ موزه است: استاد ناصر هوشمند وزیری.
مردی است هنرمند و به نهایت زنده دل. هر چند ممکن است سرو وضعش برای کسانی که سیمای هنرمند را کمتر از نزدیک دیده باشند، عجیب باشد، چون کم پیش میآید ببینی هنرمندی، با دستهای کار کرده از گرفتن چکش و ابزار مجسمه سازی، گوشه ای بنشیند و با دیگران درباره کارهایش گپ بزند، با هیجان و وسواس، انگار برای اولین بار است ساختن یک اثر هنری را تجربه کرده باشد.
استاد وزیری، چانه گرمی دارد، روی غلتک حرف زدن که بیفتد، از کسب و کارتان میپرسد، از اینکه از کجا آمده اید و غارموزه را چقدر میشناسید.
اگر با او گپ بزنی، اولین کلماتی که بین شما رد و بدل میشود، به سادگی به یادت میآورد با کسی همکلامی که رمز ارتباط با مردم را خوب میداند. از مجسمههای متعدد او گذشته، ناصر هوشمند وزیری به خوبی میداند چطور با ایرانیان، صحبت کند، هم به زبان فارسی و از راه حلق، هم به زبان اسطورههای فارسی و از راه سرانگشتانش که حجمهای اساطیری را ساخته اند.
اینجا شانس دیگری هم به شما رو میکند، موبایل، آنتن نمیدهد. با خیال راحت از زنگ خوردن گاه و بیگاه تلفن همراه، میشود در سایه کلبه ایرانی که با آفتاب گیری کوچک ساخته اند، نشست و چای سفارش داد.
بوفه ای کوچک آنسوتر است که نوشیدنی گرم و سرد دارد. اینجا تنها باغ-غار-موزه دنیاست که میشود در چند قدمی آثار هنری آن نشست و چای خورد و گپ زد.
بزرگانی که به شما خیره شده اند
در سراسر غار موزه وزیری، چه آن بخشی که در غار نگهداری میشود و چه قسمتی که در حیاط، درون کارگاه و حتی فضاهایی مانند سالن زنده یاد ایرج بسطامی قرار گرفته، روح اسطوره ای ایران، حاکم است.
مردانی بزرگ و نام آور که زهره شیر داشتند و هر کدام در زمانه خود، شهرتی عالمگیر.
داخل یکی از تالارهای غار، وقتی از دهان شیر بگذری و قدم به فضای نیمه تاریک غار موزه بگذاری، رستم دستان را میبینی که با گرزه گاوسر خود، تکیه داده به زیر سقف و کوه را به دوش کشیده، انگار نسخه وطنی زئوس است که کیهان را بر گرده گرفته و میرود.
در تالاری دیگر، نیمتنه میرزاکوچک خان جنگلی، خیره به تماشاگران ایستاده و آن سوتر، نگهبانان گارد جاویدان، با نیزه هایی بلند و غول آسا به دیوارها تکیه داده اند و از لوتوس، گل افسانه ای هخامنشیان، نگهبانی میکنند.
بخشی از غار موزه، هنوز در دست ساخت است، کوهکن برقی، گوشه ای افتاده و تابلویی که با خط خوش روی آن نوشته اند "برای رفتن به طبقات بالا از راهروی سمت راست تشریف ببرید" هدایتتان میکند تا از پله کانی سنگین، به طبقه بالا بروید.
طبقاتی که آنجا نیز برای خود، فضایی مجزاست، فضایی زیبا و درخور تحسین از حجمهایی باز هم با نام و نشان ایران و افسانه هایش.
از بلندای برج چوبی
اگر شانس بیاورید و خلوت باشد، اگر دل و دماغ داشته باشید، گوشه ای از باغ حیاط این غار موزه، برجی چوبی، شما را به بلندای چشم انداز جاده، میخواند.
این آلاچیق بر چهار پایه عظیم چوبی استوار شده و در بلندای این ستونهای چوبی، استاد وزیری کلبه ای ساخته با چوب، سقفی شیروانی و نیمکتهایی در دورادور آن، چیده تا از فراز این آلاچیق، بشود خم جاده را از بالا و پایین دید و صدالبته، باز هم ویلاهای خوش ساخت و گرانقیمتی که مثل قارچ، از وسط باغها سردرآورده اند.
اما طبقات بالای غار موزه، از این آلاچیق بلندترند. پله ها، طوری تعبیه شده اند که میچرخند و بالا میروند و بازدید کننده را در بالاترین نقطه بنا روی سقف بخشی از تالار آفتاب میرسانند.
آنجاست که مجسمه عظیم دیگری از رستم زال را میشود دید و این سوتر، چهره افسانه ای سیمرغ را.
از بلندای این سازه، از کنار شاخهای کلاه خود رستم هم همه جا را میشود دید، همان جاده، همان کوهی که گویی با اره ای مویین بریده اند و همان کاخهای ییلاقی.
آن سوی تالار آفتاب، سالن زنده یاد ایرج بسطامی است. سالنی با ظرفیت بیش از 50 نفر که با سلیقه، در آن صندلی چیده اند. وزیری درباره این سالن میگوید: معمولا تورهایی که از مدارس میآیند یا دانشجویان هنر، در این سالن جمع میشوند تا برایشان از تجربیات خود بگویم، البته گاهی هم گروه هایی هستند که میآیند تا موسیقی اجرا کنند یا برنامه ای، شب شعری بگذارند و از همنشینی با یکدیگر لذت ببرند.
او، خود معتقد است کسانی که میخواهند اینجا را ببیند، ترجیح میدهند در روزهای تعطیل یا آخر هفته، سری به اینجا بزنند و بگذرند، ولی خودش 7 سال است، شبانه روز در این غارموزه مشغول کار و فعالیت است، البته گاهی هم برای ساختن مجسمهها و مجموعههای تجسمی مانند سیمرغ بوستان جمشیدیه، کار در غار موزه شخصی خود را ترک گفته و به محل پروژه اش رفته، اما میگوید دلش نمیآید از مجموعه ای که به وجود آورده، دل بکند.
با حسرت از روزی میگوید که اولین کلنگ را به تن کوه آشنا کرد تا غار موزه ای بسازد، مثال زدنی، آنگونه که امروز شده: "سال 84 شروع به کندن دیوارها کردم تا فضای مناسبی برای حجم هایی که ساخته بودم، ایجاد کنم.
این غار هم جزء آثار هنری این مجموعه محسوب میشود، هر چند کسانی که برای بازدید میآیند بیشتر مجسمهها و سردیسها را دوست دارند و کمتر به فضایی که در دل کوه ایجاد شده، دقت میکنند."
راست میگوید. به اطراف که نگاه کنید، متوجه میشوید حق با اوست، بازدید کنندگان، بیشتر برای دیدن مجسمه هایی عجیب آمده اند. مجسمه ای مانند ورودی اصلی غار که شیری است دهان گشوده، یا بر بلندای آلاچیق، نگهبانی که به دور دست خیره شده یا یونیکویی (اسب بالدار تک شاخ) یکدست سفید سفید که نشانه معماری این مجموعه است.
اینجا همه چیز منحصر به خودش است، منحصر به مجموعه ای دیدنی که هر کس نبیند، بخشی از دیدنیهای عجیب تهران را از دست داده.
غار موزه وزیری شاید در نگاه اول، در مقایسه با موزههای مطنطن و معظم دیگر تهران مانند موزه فرش، موزه هنرهای زیبا، گالریهای فراوان سطح شهر، شیک به نظر نرسد، ولی چیزی در آن است که در کمتر گالری و موزه ای در تهران امروز میتوان سراغ گرفت.
هنرمند خالق این آثار، پز و پرستیژ هنرمندی به کسی نمیفروشد. کف دستش از کار کردن بسیار با ابزار مجسمه سازی، پینه بسته و انگشتانش قاچ قاچ شده. از خالق غار موزه وزیری حرف میزنم.
از ناصر هوشمند وزیری که 43 سال پیش از دانشگاه هنرهای زیبای دانشگاه تهران، مدرک مجسمه سازی گرفت و بعدها 20 سال پیش، دکترای افتخاری و نشان درجه یک هنر را از دست وزیر فرهنگ و ارشاد وقت، دریافت کرد.
اثر به یادماندنی او در سال 74 به عنوان رتبه نخست بی ینال مجسمه سازی کشور برگزیده شد و از آن سالها تاکنون، خود را به دور از همه افههای این روزگار به دامان هنر سپرده است.
به دامان هنری که نتیجه اش، خلق این اثر عظیم و قابل توجه شده، غار موزه وزیری.
منبع :
www.vaziriart.com
khabaronline.ir