ضرب المثلهای مربوط به آسیاب ، تنور و نان
ضرب المثلها که بخش مهمی از فرهنگ عامه را تشکیل میدهند ، گنجینههای گران سنگی هستند که در طول سالیان متمادی ساخته و پرداخته شده و شکل میگیرند.
ضرب المثل نیز همچون شاخههای دیگر فرهنگ عامه با معیشت و محیط و مسائل اجتماعی مردم در ارتباط است.
مثلها ، کوتاه جملاتی اند با مفاهیمی بلند و عمیق ، مفاهیمی که با گذشت زمان در کورهی تبادل افکار و مراودات اجتماعی گداخته و آبدیده میشوند و گاهی چنان موجز بیان مقصود میکنند که ساعتها سخن گفتن یا نوشتن را یارای چنین کاری نیست.
در یک مثل به گونه ای ساده ، اما گره خورده با پدیدههای گوناگون جامعه ، اندیشه ای بر زبان میآید که در مفاهیم « حرکت » تلاش و همراهی به چشم میخورد. به همین سبب است که ضرب المثلها را باید از زوایای مختلف نگریست و در ارتباط با پدیدههای دیگر مورد مطالعه قرار داد.
اشعار و ترانههای عامیانه نیز چون ضرب المثلها از مسائل زندگی مردم جدا نیستند.
مثل حاصل تلاش فکری انسان هوشمند و خردمند است که در عرصه روابط اجتماعی در گذر زمان به وجود آمده و سینه به سینه از نسلی به نسل دیگر منتقل شده است.
مثلها در اقیانوس بیکران حیات اجتماعی اقوام و ملل همچون در و گوهر گرانقدر و ارزشممندند. به درستی گفته شده است که مثل ، حکمت توده است و هر ملتی که امثال بیشتر میداند از توسعه فکری عامه بیشتری برخوردارند.
آسیاب
...مشاهده کامل متن ، تنور و نان نیز در فرهنگ مردم استان سمنان جایگاه خاص دارد. همین امر باعث شده تا مثلهای زیادی با مفاهیم بلند در موضوعات مذکور شکل یابد و در مواقع ضرور به کار برده شود.
در این بخش به مهمترین ضرب المثلها در سه موضوع آسیاب ، تنور و نان میپردازیم.
ضرب المثلهای مربوط به نان در سمنان
آدم نون گدی دِی و ژو دس نیا کره!
ādam nun gedey day-o žÖ das niyâ kare
آدم نان به گدا بدهد و به دست او نگاه کند!
در مورد انتباه به کسی گویند که عنان مال خود را به دست غیر بدهد و از او چشمداشت بهره ای داشته باشد.
اُِسبِی اَجَل مِرِسه، چوپونی نون موخوره.
esbey ajal merese ĉupuni nun moxore
اجل سگ که میرسد، نان چوپان را میخورد.
در مقام تحذیر و انذار به کسی گویند که بی مورد و بی جا با بالاتر از خود درافتد.
امیدی نونِه وِین بی نون، بِموندون. اُمیدی ماشُقی بموندون
omidi nune weyn bi nun bi nun bemondun omidi maŝoqey bi Ši bemondun
- مهدی ، پرتوی آملی. ریشههای تاریخی امثال و حکم ، جلد اول، تهران : سنایی، ص 19.
به امید نانوا نانوا بی نان ماندم به امید معشوق، بی شوهر ماندم
در مقامی گفته میشود که شخص به امید حل مشکل خود، یا انجام کاری به انتظار کمک دیگری نشسته و نتیجه ای نگرفته، در حالی اگر خود به حل مشکل خود برمی خاست، موفق میشد.
انبار دار نون مخوره، انبونه دارَم (نون) مخوره
enbârdâr nun moxore, enbâram nun moxore
کسی که انبار گندم دارد نان میخورد، کسی که یک انبان گندم دارد هم نان میخورد.
در بیان این امر گویند که هر کسی روزیش مقدر است و سهمی که باید به او برسد میرسد.
رشحثمثنث وزی خود میخورند منعم و درویش قسمت خود میبرند پشه و عنقا
بلول و خرقه، نانی جو و سرکه balul-o-xerqa, nâni jow-vo serke
بهلول و خرقه، نان جو و سرکه
در توصیف کسی گویند که مقید به زندگانی تجملی نیست و با وسایلی ساده زندگی میکند.
خدا نون مادِه، دِندون منادِه،دندون ماده، نون مناده
xodâ nun mâdeh dendun menâdeh, dendon mâdeh nun menâdeh
خدا نان میدهد، دندان نمیدهد، دندان میدهد نان نمیدهد.
یعنی همه چیز برای همه کس مهیا نیست. اشاره ای کنایه آمیز به نابرابری و فاصله سطح زندگی میان مردم یا تناقض و عدم تعادل در آفرینش.
خشتون نون مخوره، حاجی عباسی حلیم هوم موکوئه.
xoštun nun moxore. hâji abbâsi halim hum mokue
نان خودش را میخورد و حلیم حاجی عباس را به هم میزند.
در مقام خدمت یا اعتراض به کسی گویند که برای بیگاری کند.
دو دیمَه چَپِلَکَه do dima čaoeleke
نان ساجی دو رو است.
در مورد افراد دو رو به کار میرود که به اصطلاح دودوزهبازی میکنند. اشاره به نانی است که روی آن مختصری سرخ شده ولی مغزش خمیر است. در این مورد کنایتی به افراد سطحی است که متزلزل و دم دمی هستند.
ژین نون، ژین سَر دَرَه. žin nun žin sar dara
نانش روی سرش است.
در مورد دختر یا زنی که کار میکند و صاحب درآمد است، اطلاق میشود. دختر یا زنی که با چنین وضعی به خانه شوهر میرود، باید امتیازاتی برایش منظور کرد.
کَرگَه نون ژو دستی پی ماره. karga nun žo dasti pi mare.
مرغ ، نان از دستش میگیرد.
کنایه از افراد بی دست و پا و بی عرضه ، ر.ک : آنقدر بی عرضهی کو روآ گوشت ژو پیاماره و نیز : پیاز ژو دس پوست منابو.
کِلَه بَرَه خوسَه. kela bara xosa
] گویی [ در سوراخ تنور خوابیده. یا گونی جای خفتن او در سوراخ تنور است.
در مورد کسی که سراپایش خاک آلود است ، گفته میشود.
کله بره : سوراخ تنور که برای هواکش تعبیه شده...
کِلَه بِکِتَه ، نون مَنِشی دِبِست. kela beketa nun manešti debest.
تنور که ] از حرارت [ افتاد ، نان نمیتوان پخت.
در مقام تنبه و اعتراض در موردی گفته میشود که شرایط یا عوامل مناسب در کار یا حالت مساعد در شخص از بین برود. در این صورت امکان انجام کار مورد نظر با کیفیت نخستین وجود نخواهد داشت.
گِدی دست گُندمین نون بِدی چَه؟gedey dast gondomin nun bediča?
در دست گدا نان گندم دیده ای؟
از سوی کسی گفته میشود که او را به داشتن چیزی مشخص ، ذیحق نمیدانند ولی او خود را کمتر از دیگران نمیداند.
گندمین نون نخورچیمون ، مرتیمون دست بدیچیمون.
gondomin nun naxorčimun, martimon dast bedičimun.
نخوردیم نون گندم ، دیدیم دست مردم
در مقام دفاع کسی گویند که او را خالی الذهن از کاری دانسته اند.
میردی کو نون نداره ، ای ذَر زِفون نداره mirdi ko nun nedâre, I zar zefun nedâre
مردی که نان ندارد ، یک ذرع زبان ندارد.
در مقام انتباه به مردی گویند که تقاضای بیش از حد از اهل و عیال داشته باشد.
نِصبَه نونَه ژِین قِسمتَه. nesba nuna žin qesmeta
نیمه نان قسمت اوست.
درباره زنی گفته میشود که هوو دارد.
نون آهو بَبو ، تو تازی nun âhu babu to tâzi
نان آهو شود، تو بتازی
نفرینی است که مادران در حق اولاد ناباب کنند.
نون ژو تِلَه کِچی nun ž tela kâči
نان در شکمش افتاده است.
به تعریض به کسی گویند که برگ و نوایی یافته و کارهای خارج از شأن خود میکند.
نون شیری دَلَه تِلین دَرَه nun širi dale talin dara
نان در شکم شیر است.
در مقام انتباه به کسی گویند که بخواهد با کمی کوشش به نان و آبی برسد.
نون تَیی خُمبِه نِشتَه کُر تَیی دِواجین پی اِشتَه.
nun tahi xombey neŠta, kor tayi dewâjin pay ešta.
نان در خمبه نیست (ولی ) زیر لحاف است.
به طنز در مورد مردی گفته میشود که در آمدی برای گذراندن زندگی ندارد، اما در شهوت رانی و در نتیجه ، به وجود آوردن فرزندان متعهد پی گیر است.
نونَه دِلِه کِلین پی بیرین مِی ، سَرَه تَه اِشکِتِه.
nuna dele kelin pi birin mey , sara ta ešketey.
نان از تنور بیرون نیامده ، سر و ته آن شکسته.
اشاره به مردیست که نان خور در سر سفره اش زیادند، به طوری که هنوز نان از تنور خارج نشده ، بچهها سر و ته آن را میخورند.
نون نداره بخوره، پیاز مخوره ژو اشتها واشو.
nun nedāre baxore, piyâz moxure ž ešteha va šu.
نان ندارد بخورد ، پیاز میخورد که اشتهایش باز شود.
به تمسخر به کسی گویند که از پیدا کردن معاش روزانه خود عاجز است و به فکر قر و فر افتاده است.
نون نداره بخوره ، سکنجبینی رَه طارِت ما گیره.
nun nadāre baxore sekanjebiny ra tāret māgire.
نان ندارد بخورد، با سکنجبین طهارت میگیرد.
به تمسخر به کسی گویند که معاش روزانه او لنگ است و به خرجهای بی مورد و بیجا میپردازد.
واژاری نون هنونه ، دس ژو مکو تمونه.
vāžari nin hanuna, das žo maka tamuna.
نان بازار چنین است، تا دست به آن بگذاری تمام میشود.
در بیان بی برکت بودن نان بازاری گویند.
ضرب المثلهای سنگسری
آتش اِشتون کِلوایی سر کِندِ.
âtaš eštun kelvâe sar kende
آتش روی نان کلوایی خودت میریزی.
(کلوا نوعی نان چوپانی است. برای تهیه آن ابتدا آرد را خمیر کرده و سپس با استفاده از هیزم آتش مفصلی را فراهم میکنند و پس از آرام شدن آتش، خمیر را به صورت قطعات گرد و ضخیمی در آورده و زیر آتش مینهند تا بپزد.
به این نوع نان کِلِوا میگویند).
اِشتون نون دِپیندِ بخوری، خادِ اَلقِ یاد بَدِیی.
eštun non de pinde baxuni xâ de alq yâd badeyi.
نان خودم را باید بخورم، به شما عقل یاد بدهم.
وقتی کسی نحوه انجام کاری را به دیگری یاد بدهد.
بِشُستِ سَردِ لیم بِگِ دِبَستِ نون دِسیم بِگِ.
bešošte sar de lim bege debaste nun de sim bege.
سر شسته شده دوباره کثیف شد، نان پخته شد کپک زد.
زمانی که شخصی خودش را برای مسافرت آماده کند اما به دلایلی به مسافرت نرود و این جمله به معنای آن است که همه آنچه مهیا کرده ایم خراب شد.
جین جی یون وِ نون قرض دینن.
jin ji yun de nun qarz dinen.
به یکدیگر نان قرض میدهند.
دو نفر که همیشه به فکر هم هستند و اکثر مواقع به هم کمک میکنند.
فکری نون هاکِ کو خربُزِ وُیَ.
fekri nun hâke ku xarboze voya.
فکر نان کن که خربزه آب است.
هنگامی که انجام دادن کاری با شکست مواجه میشود به این معنی که از این کار دست بردارد و به کار دیگری بپردازد.
کولوّتَدِ تارُف کِرِ کیلایی بوج مُسِندِ.
kūlū tade tâtâ šunen nuni baresen juni resenen.
اگر یک نان کوچک به تو تعارف کنند، تو نان بزرگ را بر میداری.
هنگامی که کسی از چیزی بیشتر از آنچه که اجازه اش را دارد استفاده کند.
گدایی کاتا شوِنن نونی بِرِسن جونی رِسِنن.
gedâyi kâtâšunen nuni baresen juni resenen.
فرزندان گدا تا بروند به نان برسند به جان میرسند.
هنگامی که برای فردی از خانواده متوسط گرفتاری ایجاد شود و یا در کارهایش با شکست مواجه شود.
مُی پِشِ رونی سَر سُرفِ نون نخارت.
moy peše nuni sar sofre nun naxârte
سر سفره پدر و مادر نان نخورده است.
اصطلاحا به افراد بی تربیت و بی شخصیت گفته میشود.
نادون دِنون دانا حیرون بَمونِ.
nâdun de nu dinde dânâ heyrun bamune.
به نادان نان میدهد، دانا حیران بماند.
هنگامی که فردی بی لیاقت به مقام و ثروت دست پیدا کند.
نِ نون آهویَ ونُ تازی.
ne nun âhauya u tâzi.
نان او آهو است و او تازی ( سگ).
اصطلاحا جمله در مورد کسی به کار میرود که کار و کاسبی موفقی ندارد.
نون هَم سُر فِندی یَ.
nun ham sorfendi ya.
نان در سفره ما گذاشته است.
در مقام اعتراض به کسی که خود را برای ازدواج به خانواده ای معرفی کرده است.
نونی قلبی اِشتون دِ خُوندِ
nuni qalbi eštun de xnde
نان قلب خودش را میخورد.
کنایه از این که پاداش کارهای نیک خود را دیده و به موفقیت در زندگی دست یافته است.
هر جی اَشَّ گل فِرّاشَ هر جی نونَّ کَل وِشّونَ.
har jey âšša kal ferrâsša har jey hunna kal veššuna.
هر جا آش است کچل فراش است، هر جا نان هست کچل گرسنه است.
کاربرد:
1- به کسی که در هر کاری دخالت کند گفته میشود.
2- کسی که شکم پرست است و هر جا خوردنی باشد حاضر است.
ضرب المثلهای عشایر الیکایی
تَرتیجک دُکاشتمی خورش نونمون بویه ، آفتِ جانمون بیه.
tartijak dokâštemi xoreše nunemum bowa- âfate jânemun baya
ترتیزک کاشیتم خورش نانمان باشد، آفت جانمان شد.
در مواردی به کار میرود که حاصل کار بر علیه کنندهی کار باشد.
نون هدی به نون وا، یک چیزی هم هَدی بالا.
nun hady be nunevâ- yag ĉizi ham bâlâ.
پختن نان را به نانوا بده ( تا بپزد ) یک مبلغی هم بالاتر بده.
کار راحتی اگر گرانتر هم تمام میشود باید به دست کاردان سپرد.
هر که خوانه تَش بکشه خودش کلواسر.
harka xâna teše bakeša xodša kalvâsar
هر کس میخواهد آتش را بر روی کلوای خود بکشد.
هر کش به نفع خود کار میکند و در پی سود و منفعت خود است.
ضرب المثلهای افتری
جو نُن رو هون کته.
ju non ruhun kata
نانش در روغن افتاده.
کار و بارش خوب شده است.
فصل دوم
تنور
ضرب المثلهای مربوط به تنور در سمنان
بینی کوجَه کِلَه دارَن خشتون شِوی هی شون.
beyin koja kela dâran xošton šewi hišon
ببین کجا تنور روشن است، پیراهنت را در آن تکان بده.
در مقام اعتراض و تحقیر به کسی گفته میشود که تنش کثیف و لباسش چرکین است( برای کشتن شپش ، پیراهن یا لباسها را در تنور میتکاندند).
گرمه کله نون بیرین مه garma kala nun birin me
از تنور گرم نان بیرون میآید.
پشکا کِلَه مریژه.peŝka kela merižey پشکل ( گوسفند) به تنور میریزد.
به تمسخر در مورد آدم حریصی که مرتبا نقل و آجیل را مشت مشت به دهان میریزد میگویند.
در گدشته که سوخت تنور با هیزم و کود گوسفندان بود، پشکل را با غربال به تنور میریختند.
داشه ، دوچین و واچین.dâša duĉin-o vâĉin
تنور ( برای پختن نان سمنانی) است ، بچین و واچین.
یعنی دنیا محل کار و کوشش است. کاری بکن و بهره ای ببر.
در مقام اعتراض به کسی گویند که کاری نکرده ، توقع نفع و بهره دارد.
وره به هندستون، ژو دل و جغر کله مبستون.
vare be hendestun, žodel-o-gaqar kele mebestun
بره در هندوستان (است) دل و جگرش را به تنور میبندیم.
در مقام تعریض به کسی گویند که کوشش و جنبش نکرده بخواهد به آمال و آرزوهایش برسد.
سیغه دله کلین انده، دزد خبردار مبو.
siqe dele kein ende, dozd xabar dâr mebuO
سیخ را داخل تنور کن، دزد با خبر میشود.
به طنز به کسی میگویند که عملی خلاف انجام داده و همیشه نگران است.
خنکه کلین پی نون بیرین منه. xinaka kelin oi nun birin mane
از تنور سرد نان بیرون نیاید.
در مقام انتباه به کسی گویند که توقع کار و جنبش از مردی سست عنصر و بیکاره دارد.
ضرب المثلهای سنگسری در مورد تنور
تُندر گرم دین مُُِسِن. tandur garma dim mosen
تا تنور گرم است ] نان را[ بچسبان.
تا موقعیت مناسب است کار را انجام بده.
کِ کورِ وَرکی تندور دِلِ هفت باجِ بِخارتَ
kekure varki tandure dele haft bâje bexârta
یک گرگ کور، داخل تنور، هفت باجناق را خورده.
برای تأئید این موضوع که باجناقها چشم دیدن یکدیگر را ندارند.
ماشِ کَلِ ندِیِ دزد سرساب بوندِ.mâše kalendeye dozd sarsâb bunde
انبر را در تنور بگذارند دزد متوجه میشود.
هنگامی که شخصی کار خطایی مرتکب شود و دیگران به طور غیر مستقیم به آن موضوع اشاره کنند و شخص بفهمد و خودش را ببازد.
فصل سوم
آسیاب
ضرب المثلهای مربوط به آسیاب در سمنان
آرَوُون اشنباه ماکره. ârawon eŠtebâh mâkere
آسیابان اشتباه میکند.
به کنایه و اعتراض در مورد کسانی گفته میشود که عمداً به نفع خود اشتباه میکنند.
آرِه ونی ماکِرِه، از مسین گری، مزد منیره.
ârewoni mâkerey, az masingeri mozd meneyrey
آسیابانی میکند، از خودبزرگ بینی مزد نمیگیرد.
از فرط تکبر و خودبزرگ بینی با این که مجبور با این که مجبور به انجام کارهای شاق است ولی از گرفتن مزد خودداری میکند
با این که خود محتاج است اما خودش را صاحب عزت نفس معرفی کند.
آرَه گردی ماکِرِه، آرِوُنی ژو ریشی مَنِنینِه.
âra gerdi mâkere, gadi ârewoni žo riši manenine
آسیاب گردی میکند ولی گرد آسیاب رویش نمینشیند.
در مورد اشخاص زرنگ و حسابگر گفته میشود که نقطه ضعف و برگه جرم از خود به جا نمیگذارند.
آرَوُن، هَم دول پی ماگیره، هَم پاچال پی.
ârawon ham dul mâgire, ham pâčâl pi
آسیابان هم از پیمانه (گندم) میگیرد، هم از پاچال (آرد).
به کنایه در مورد افراد طمع کار و مرند میگویند.
آرو و نوبت!āre vo nowbat
آسیاب است و نوبت.
در مورد انتباه به کسی گویند که رعایت نوبت و ترتیب را نکند.
ته آره بنجی ییه هما سنگره ون
ta âra banjiyeya hamâ songara van
آسیاب شما که پر شد به زمین سنگ دار ما بینداز.
یعنی اگر شکم شما سیر شد، یک لقمه هم به ما بده . در مقام طنز به شخص حریص گویند که سیری ندارد و از کسی دستگیری هم نمیکند.
چلا بِمرچی ، آره مگردِی.
čelâ bamerči âra magardy
چراغ خاموش است و آسیاب در گردش است.
هنگامی میگویند که اموری اتفاق میافتد که کسی نتوانسته است آنها را پیش بینی کند.
وشونی پی آروونی ماکری، بزرگی پی مزد منیری.
vašuni pi âravuni mâkerey, bozorgi pi mozd maneyrey
از گرسنگی آسیابانی میکند، از بزرگی مزد نمیگیرد.
به تعریض به شخص تنگدستی گویند که از تکبر و غرور از حق مسلم خود بگذرد.
ضرب المثلهای الیکایی
اسیوی بون هم تا چی جان مزگینه، هم همبون جان.
asiow bun ham tâĉy jân moz gina ham hambun jân
آسابان هم از تاچه مزد میگیرد هم از انبان.
کنایه از طمع زیاد برخی از افراد.
دعاها در مورد نان
ت نون رِهون دَبوta nun renun dabu
نانت در کره باشد
کنایه از این که وضع مالی تو خوب شود( سنگسری)
خدا کَه سُفره بی نون نَکِرهxodâ ta sofre bi nun nakerey
خدا سفره ات را بی نان نکند(سمنانی)
خدا کُنَه یگ نون بیلی صت تا نون بَیری
xodâ kona yag nun bialy sat tâ nun bairy
خدا کند یک نان بگذاری ، صد نان برداری( الیکایی)
کِ نون هوندِ هزله نون وگیke nun hunde hezâr nun vegi
یک نان بگذاری ، هزار نان برداری ( سنگسری)
نفرینها در مورد نان
ایلاهی کِلَه کاklâhi kela kâ
الهی به تنور بیفتی ( سمنانی)
ایلاهی اِسبِه واری بَتژ و نون نرسا
yilâhi esbey wâri batyž nun naresâ
الهی مثل سگ بدوی و به نان نرسی(سمنانی)
ایلایی تُ نون نَرِسِ.ilâyi to nun harese
الهی تو به نان نرسی(سنگسری)
نون برویnoon barvi
نان بریده (الیکایی)
خدا تی نونِ بروینهxodâ tay nune barvina
خدا نانت را بِبُرَّد (الیکایی)
خُدا تی نونِ آجِر هَنَهxodâ tay noone âjer hana
خدا نان ترا آجر کند ( الیکایی )
کُلوَچه بَباkoluča babă
نان سوخته تنور بشوی ( سمنانی )
نون آهو بَبُو تو تازیnun ăhū babū to tâzi
نان آهو شود تو تازی
(نفرین مادران در حق فرزندان سرکش ) (سمنانی)
یک چیستان سنگسری
اسبی سی یایی کُل دوم هَم جو خوندا هم گَنّوم
وُ بــخونده از دریـا نُـن دِنـدَ به مـرتون
- ستوده ، منوچهر .
فرهنگ سمنانی ، صص 303-301.
اسب سیـاه دم کـوتاه هم جو میخورد هم گندم
آب مـی خورد از دریا نان میدهد به مردم
جواب : آسیاب
منبع :http://chemaka.blogfa.com/cat-6.aspx