زبان مازندرانی با نام ادبی زبان طبری دارای سابقه ادبی بوده و از سدههای نخستین هجری آثاری به خط برگرفته از عربی به این زبان نگاشته شدهاست که هماکنون نیز برخی از آنها در دست میباشد.
همچنین کتاب مرزباننامه نوشته مرزبان
بن رستم به زبان طبری بوده و بعدها از این زبان به فارسی ترجمه شدهاست. اشعار امیر پازواری که در
مازندران به امیری نیز معروف هستند و دیوان مازندرانی طالب آملی شاعر ایرانی مقیم
هند در
دوره صفوی از دیگر آثار برجسته ادبی مازندرانی بشمار میروند.
نوآوری و بازیابی ادبیات مازندرانی نیز با اشعار طبری نیما یوشیج آغاز شد.
مازندرانی(تبری) از خانوادهی زبانهای
هند و اروپایی، از شاخهی زبانهای
هند و ایرانی و از گروه زبانهای ایرانی است.
سخن در باب تاریخ، منشاء و ریشههای این زبان چندان ساده نیست زیرا اطلاعات دقیقی در این مورد در دست نیست و تمام آنچه که از پیشینه و روند تطور این زبان از گذشتههای دور تا به امروز گفته میشود، ظاهراً فرضیاتی هستند که بر پایه تحقیقات تاریخی، شباهتهای واژگانی این زبان با دیگر زبانها و برخی استنباطهای شخصی استوار
...مشاهده کامل متن است.
تحقیقات باستانشناسی و تاریخی حکایت از آن دارد که پیش از مهاجرت آریاییها به سواحل جنوبی خزر، بومیانی هم در این ناحیه میزیستند(فصل 3) و بدون شک این بومیان برای تبادل افکار و اندیشههای خود به زبانی یا زبانهایی صحبت میکردند.
حجازی کناری (1372: مقدمه) بیان میکند که تا کنون از زبان تیرههای محلی پیش از آریاییان هیچگونه مدرک مکتوبی به دست نیامده است اما در عین حال معتقد است که پس از ورود آریاییان به کرانههای جنوبی دریای خزر زبان تازهای از ترکیب زبان آریایی و زبان بومیان منطقه پدید آمده و این دگرگونی در همهی سرزمینهای محل سکونت آریاییها اتفاق افتاده است.
البته مشخص نیست که چه نشانههایی از زبان بومیان منطقه در مازندرانی امروزی وجود دارد که تائید کننده این ادعا باشد. به علاوه این فرض را هم نباید از نظر دور داشت که زبان آریایی که زبان مهاجمان و به لحاظ برخورداری از پشتوانههای قدرت یک زبان برتر بود، بر زبان بومیان غلبه یافته و آن را به کلی، و البته به تدریج، حذف نموده باشد و آنچه که امروزه موجود است تنها بازمانده زبان آریایی باشد.
با ظهور زرتشت در هزارهی اول پیش از میلاد، زبان اوستایی که از زبانهای بسیار قدیم در شرق ایران بود، رونق و گسترش یافت و همزمان با این زبان، زبان مادی و پارسی باستان در قسمتهای مرکزی و غربی رایج بودند.
بدین ترتیب بعید نیست که زبان مردم تبرستانِ آن زمان، از همهی این زبانها تأثیر پذیرفته باشد و وجود واژههایی در مازندرانی امروزی که ریشه در زبان اوستایی و پارسی باستان دارند، تأئید کننده این مطلب است (هومند، 1369: 72؛ حجازی کناری، 1374 ).
اما چنانکه مورخان نوشتهاند، تا پیش از حکومت ساسانیان (یعنی سال 200 میلادی)، به علت وضع جغرافیایی خاص تبرستان، پادشاهان ایران بر این سرزمین تسلط نداشتند و نامی از این سرزمین در کتیبههای باستان نیامده است و از زمان ساسانیان این ولایت تحت سلطه حکومت ایران درآمده است (مشکور،1368: 8- 7).
به همین خاطر تأثیر زبان پهلوی ساسانی بر زبان تبری بیش از سایر زبانها بوده است و چه از نظر ساخت و چه واژگان (1-7-3) شباهت زیادی بین این دو زبان وجود دارد.
در زبان تبری یا مازندرانی کنونی لغات پهلوی سره و ناب فراوان دیده میشود و حتی در گوشه و کنار اماکن جغرافیایی با نامهای پهلوی نیز وجود دارند (حجازی کناری،1372، 1374 ).
پس از ظهور اسلام شهرهای ایران به دست مسلمانان فتح شد اما تسلط کامل اعراب بر تبرستان بنا به برخی دلایل سیاسی، اجتماعی و جغرافیایی پس از حدود دو قرن تأخیر اتفاق افتاد و به همین دلیل زبان پهلوی در قرون اولیه پس از حمله اعراب در این سرزمین رایج بود.
وجود سکههایی که از سال 92 هجری قمری تا نیمهی دوم قرن دوم هجری به نام اسپهبدان تبرستان به خط پهلوی درمنطقه ضرب شدهاند و همچنین کتیبههایی با خط پهلوی که یکی از آنها تاریخ سال 400 هجری قمری را دارد مؤید این حقیقت است(مشکور،1368: 19 ).
ادبیات مکتوب مازندرانی
ظاهراً از پیش از دوران اسلامی هیچ آثار مکتوبی از زبان تبری به جای نمانده است اما از دوران اسلامی آثار ادبی قابل توجهی بدین زبان نوشته شده است که از اصل تبری بسیاری از آنها خبری در دست نیست و تنها ترجمه آنها با ذکری از نام آنها در کتب تاریخی یا ادبی بر جای مانده است.
این امر نشان میدهد که اعتبار و تقدس خاص زبان عربی در نزد مردم مسلمان تبرستان باعث غفلت آنها از زبان مادریشان نشده و همچنان آثاری را بدین زبان به رشته تحریر درآوردهاند.
اولین اثر مکتوب به زبان تبری که خبری از آن به ما رسیده است کتاب« مرزباننامه» است که در قرن چهارم هجری قمری توسط مرزبانبن رستم شروین تألیف شد و امروزه تنها ترجمه فارسی آن موجود است.
از اصل تبری این کتاب و همچنین اثر دیگر مؤلف با عنوان «نیکینامه» اطلاعی در دست نیست. ابن اسفندیار(1366: 139- 137)
از بعضی شاعران این سرزمین که به زبان تبری شعر گفتهاند یاد کرده و نمونهای از اشعار ایشان را آورده است.
محمود جوادیان کوتنایی (1375: 20-5) نیز ضمن شرح مختصری از آثار نوشته شده به این زبان، نمونههایی از اشعار تبری را از چهارده نویسنده، شاعر یا اسپهبد تبرستان که مربوط به سده چهار قمری به بعد میشود نقل میکند که در آن میان نام امیر عنصرالمعالی مؤلف قابوسنامه قابل توجه است.
در سالهای اخیر چند نسخه خطی از ترجمهی ادبیات عرب به زبان تبری و نسخههایی از ترجمه و تفسیر قرآن به این زبان یافت شده است که از روی آنها میتوان دریافت که این زبان در قرنهای نخستین پس از اسلام دارای ادبیات قابل توجهی بوده است(ناتل خانلری،1374 ، ج1: 299 ).
علاوه بر آن، چند نسخه خطی به زبان تبری در موزهها و کتابخانههای اروپا مشاهده شدند که درباره ادیان و مذاهب بوده و مربوط به قرن دهم هجری به بعد میباشند (نجفزاده بارفروش،1368: 27).
در میان نسخههای خطی موجود در کشورمان نیز مجموعه اشعار تبری در القانون ابن سینا (مربوط به سده 7 و 8 هجری قمری)، اشعار تبری درموسیقی عبدالقادر غیبی(مربوط به سده 9)، و ترجمه قرآن کریم و ترجمه مقامات حریری به زبان تبری(سده 9) قابل توجهاند (واژهنامه بزرگ تبری، جلد 1، 1377: 410-411).
در سالهای اخیر، یکی از محققان علاقهمند (گودرزی،1376) یک مجموعه اشعار تبری مربوط به سده 11 هجری را با عنوان مثنوی طالب و زهره به چاپ رسانده است.
این منظومه داستان عشق نافرجام طالب آملی،شاعر سبک هندی، به معشوقهاش زهره است که عدهای خود طالب آملی و عدهای نیز خواهرش ستی نساء بیگم را سراینده آن میدانند.
در ضمن مجموعهای از دوبیتیهای تبری که به امیری معروف و به شاعری موسوم به امیر پازواری منسوب است در مازندران وجود داشته که برنارد دارن[1] ، خاورشناس روسی، نسخه آنها را به دست آورده و آن را در سنپطرزبورگ با ترجمة فارسی به چاپ رسانده است (ناتل خانلری،همان).
گستره و پراکندگی لهجههای مازندرانی
مازندرانی علیرغم تأثیراتی که از زبانهای مختلف به ویژه فارسی، پذیرفته است و با وجود آن که واژههای زیادی از این زبانها به عاریت گرفته است، همچنان به حیات خود ادامه داده و امروزه زبان رایج در اکثر مناطق مازندران است.
مشخصاً مرزهای زبانی برمرزهای جغرافیایی یا سیاسی منطبق نیستند و بنا به ادعـای بعضی نویسندگان، این زبان علاوه بر شهرهای مازندران، در مناطقی از شهمیرزاد، سنگسر، فیروزکوه، دماوند، لواسـانات، مناطق شمالی کوههای امامزاده داود و طالقان هم رایج است (جنیدی،1368، 7-6؛ هومند، 1369: 8).
اگرچه در آخرین تقسیمات کشوری شهرستان بهشهر شرقیترین شهر استان است ولی گستردگی این زبان از شرق تا گرگان ادامه دارد و از غرب هم به شهر تنکابن و رامسر میرسد.
به مانند هر زبان دیگر، این زبان نیز در مناطق مختلف استان با لهجههایی کم و بیش متفاوت به کار میرود. برخی نویسندگان و زبانشناسان ( مانند وثوقی،1371؛ نجفزاده بارفروش،1368، و دهگان،1368) تلاش نمودهاند که این لهجهها را تقسیمبندی نموده و نام لهجههای شرقی، مرکزی و غربی را بر آنها بگذارند.
اما به نظر میرسد که تعیین خط و مرز مشخصی که جداکننده لهجههای مختلف باشد چندان ساده نباشد.
از شرقیترین نقطهای که زبان مازندرانی به کار میرود تا قسمتهایی از نوشهر و چالوس این تفاوت لهجهای آنقدر زیاد نیست که به عدم درک متقابل منجر شود اما در مناطق غربی استان یعنی شهرستانهای تنکابن و رامسر به خاطر تأثیر زبان گیلکی، این زبان مشترکات زیادی با زبان گیلکی دارد و به همین دلیل گویشوران شهرهای یادشده برای برقراری ارتباط با سایر گویشوران مازندرانی عمدتا" به زبان فارسی متوسل میشوند.
از طرفی دیگر، استان مازندران از نقطه نظر جغرافیایی از دو منطقه نسبتاً متفاوت تشکیل شده است (فصل سوم). یکی منطقه جلگهای است که حد فاصل خط ساحلی دریای خزر و کوهپایههای شمالی البرز با عرض متغیر از غرب تا شرق استان گسترده شده است و دیگری ناحیه کوهستانی است که در قسمت شمالی رشته کوه البرز واقع شده است.
هر یک از مناطق مذکور، شیوههای زندگی، شرایط اقلیمی و طبیعی، بافت اجتماعی و فرهنگی و بالطبع لهجه مخصوص خود را دارند. مراکز شهری بزرگ عمدتاً در مناطق جلگهای واقع شدهاند و مناطق کوهستانی غالباً از این مراکز به دور بوده و ساکنان آن نیز ارتباط کمی با این مراکز دارند.
در نتیجه، زبان اهالی کوهستان کمتر دستخوش تغییر و تحول شده و واژههای اصیل و بومی در لهجهی آنها بیشتر حفظ شده است. به همین خاطر، گاه مشاهده میشود که تفاوت لهجهای بین شهرنشینان و کوهنشینان یک شهرستان بیشتر از تفاوت لهجهای میان شهرنشینان دو شهر مجاور و یا دور از هم میباشد.
بنابراین تفاوتهای لهجهای از شهری به شهر دیگر و از نقاط کوهستانی یک شهرستان تا نقاط جلگهای همان شهرستان به چشم میخورند و این تفاوتها گاه چنان آشکار هستند که میتوان از روی لهجه فرد به محل اقامت او پی برد.
با این اوصاف، به نظر میرسد که هر گونه تقسیمبندی دقیق مستلزم مطالعات دقیق میدانی است. کلباسی(1376، مقدمه:23)
ضمن نقل پارهای از این تقسیمبندیها، پذیرش آنها را به انجام مطالعات کاملتر و کسب شواهد دقیقتر موکول میکند.
همین امر موجب شده است که مولفان واژهنامه بزرگ تبری (جلد 1، 1377: 422) برای تفکیک مناطق گویشی، ده منطقه گویشی مختلف را در نظر بگیرند. برای نمونه، در این تقسیمبندیها شهر آمل به همراه مناطق اطراف آن، نظیر لاریجان و محمودآباد، در منطقه 6 واقع شدهاند، حال آنکه شهرهای بابل، بابلسر، امیرکلا، بهنمیر و نیز بخشهای گنجافروز و بندپی در منطقه 5 قرار گرفتهاند.
جالب آنکه منطقه چلاو، از بخشهای تابعه شهرستان آمل، در منطقه 5 قرارگرفته و شهر فریدونکنار نیز در مرز بین دو منطقه واقع شده است.
در میان لهجههای مازندرانی، لهجهی شهر ساری که مرکز استان است به عنوان لهجة معیار در نظر گرفته میشود و لهجهای تقریباً بینشان است که مشترکاتش با زبان فارسی بیش از سایر لهجههاست و همین لهجه مورد استفاده صدا و سیمای استان است.
به خاطر برخی مسائل اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و اقلیمی بسیاری از هموطنانمان در گذشته دور یا نزدیک از استانهای آذربایجان، مرکزی، سمنان، سیستان و بلوچستان، خراسان، کردستان، لرستان و خوزستان به این استان مهاجرت نمودند.
این مهاجران که در مناطق مختلف استان ساکن هستند، زبان یا لهجه خود را حفظ نمودهاند و در ارتباطات داخلی از آن استفاده میکنند و برای برقرای ارتباط با بومیان منطقه از زبان مازندرانی یا فارسی استفاده میکنند.
بنابراین ترکی، کردی، لری، بلوچی، سمنانی، خراسانی و حتی عربی در کنار مازندرانی در جاهای مختلف استان رایجاند. برای نمونه، لهجهای از ترکی در منطقه گلوگاه بهشهر و لهجهای از کردی در منطقه کوهستانی کجور در شهرستان نوشهر رایجاند.
منبع :http://www.mazandnume.com/?PNID=V14540
http://fa.wikipedia.org/wiki